بچه های قشم

هان! این همان نسل پبروز


بچه های قشم

هان! این همان نسل پبروز

برای اصلاح جامعه دست از گله و شکایت بردارید و سهم خود را به خوبی ادا کنید.هرکسی باید از خودش شروع کند.
شما جامعه تان هستید...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درج مطلب با نام خودتان:
ایمیل: holor@email.com

نویسندگان
داغ ترین نظرات
  • ۳۰ آذر ۹۲، ۰۱:۴۰ - M.Registry
    تشکر

روش تعامل با زنان / قسمت دوم

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ

برگرفته از کتاب از زندگی ات لذت ببر

در یکی از روزها زنان زیادی پیش همسران رسول خدا r آمده و از بدرفتاری شوهران‌شان شکایت نمودند. وقتی رسول خدا r از این امر اطلاع یافت: برخاست و به مردم فرمود: «لَقَدْ طَافَ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَّلَم نِسَاءٌ کَثِیرٌ یشتکین أَزْوَاجَهُنَّ لَیْسَ أُولَئِکَ بِخِیَارِکُمْ»([1]) «زنان زیادی در اطراف آل محمد دور زده و از بدرفتاری شوهران خویش شکایت نمودند. این شوهران، بهترینان شما نیستند».

و نیز فرمودند: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَأَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی»([2]) یعنی: «بهترین شما، بهترین‌تان با اهل و خانواده‌اش است و من بهترین‌تان نسبت به خانواده‌ام هستم».

حتی دین اسلام چنان احترامی به زنان گذاشته که به خاطر آبرو و ناموس یک زن، جنگ‌هایی به پاخاسته است و سرهای زیادی از تن جدا شده و به پرواز درمی‌آمدند.


یهودیان به همراه مسلمانان در مدینه زندگی می‌کردند. نزول آیات حجاب و پوشش مسلمانان، آنان را بسیار خشمگین نمود و آن‌ها تلاش می‌کردند تا فساد، فحشا و بی‌حجابی را در میان صف‌های مسلمانان انتشار دهند، ولی نتوانستند.

در یکی از روزها یک زن مسلمان در کمال عفت و حجاب به بازار یهودیان «بنی قینقاع» رفت و در کنار یک زرگر یهودی نشست. یهودیان از پوشش اسلامی و عفت وی به خشم آمدند و دوست داشتند از نگاه‌کردن به چهره‌ی وی یا لمس‌کردن و بازی‌کردن با او لذت ببرند! همانگونه که قبل از بزرگداشت اسلام نسبت به زنان چنین می‌کردند. لذا از وی خواستند تا چهره‌اش را آشکار نماید و او را به کشف حجاب فریب می‌دادند، اما آن زن از این مورد انکار و امتناع ورزید. زرگر در حالی که زن مسلمان غافل و بی‌خبر نشسته بود، گوشه‌ی پیراهنش را از پایین گرفت و آن را از پشت به چادرش آویزان کرد! وقتی زن مسلمان بلند شد، قسمتی از بدن او ظاهر شد و اندام‌هایش آشکار گردید! یهودیان از این کار به خنده درآمدند. زن مسلمان و پاکدامن فریاد کشید. وی دوست داشت او را می‌کشتند، ولی عورتش را ظاهر نمی‌کردند! وقتی یکی از مسلمانان این صحنه را مشاهده نمود، شمشیر کشید و به زرگر حمله کرده و وی را به قتل رسانید و در مقابل، یهودیان به آن مسلمان حمله کرده و او را به شهادت رساندند.

وقتی رسول خدا r از این ماجرا و از این که یهودیان عهدشکنی نموده و به یکی از زنان مسلمان تعرض نمودند، باخبر شدند آن‌ها را محاصره نموده تا این که آنان تسلیم شدند و تحت فرمان آنحضرت قرار گرفتند.

چون رسول خدا r خواست آن‌ها را تنبیه نمایید و انتقام آبروریزی آن زن عفیفه را از آنان بگیرد، یکی از لشکریان شیطان، یعنی سرکرده منافقان عبدالله بن ابی بن سلول کسی که آبرو و ناموس زنان مسلمان برایش اهمیت نداشته و صیانت زنان محترم برایشان مهم نبود، بلکه فقط هم و غم وی شهوت و شکم بود برخاست و گفت: ای محمد! ای محمد! به موالی یهود احسان کن «زیرا آنان در جاهلیت انصار و یاران او بودند». اما رسول خدا r از وی روی گرداند و از پیشنهاد وی امتناع ورزید.

چون او برای کسانی عفو و بخشش می‌طلبید که می‌خواستند فساد و فحشا را در میان مؤمنین رواج دهند. دو مرتبه این منافق برخاست و گفت: ای محمد! بر این‌ها احسان کن. و بار بار این جمله را تکرار نمود و می‌گفت: به موالی من احسان کن. رسول خدا r به خشم درآمد و رویش را به سوی او بازگردانده و فرمودند: مرا بگذار، باز منافق از خواسته خود باز نیامد و همواره رسول خدا r را سوگند می‌داد تا از کشتن آن‌ها صرف نظر کند، رسول خدا r رویش را به سوی او بازگرداند و گفت: آن‌ها به خاطر تو آزاد شدند و از کشتن آن‌ها صرف نظر کرد، اما آن‌ها را از مدینه اخراج نموده و از سرزمین‌شان آن‌ها را بیرون راند. آری، اهمیت زن مسلمان پاکدامن حتی بیشتر از این است.


ادامه دارد...


[1]- ابوداود با سندی صحیح.

[2]- ترمذی و ابن ماجه با سند صحیح.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">